روزا با همدیگه فرقی ندارن / بوی کهنگی میدن تمومشون

.

من کلاً آدم نگرانی هستم … من موبایلم را همیشه دستم می گیرم چون نگرانم گم شود/ اس ام اس ای را دیر جواب دهم … من همیشه با غذا / بی غذا ماء الشعیر می خورم، نگران پوست و مویم هستم … پوستی که در تینر و سنباده، پوست کرگدن شده … همیشه وقتی ساندویچ می خورم نگران این هستم که آخرش نان خالی بماند به خاطر همین محتویاتش را طوری که بقیه نفهمند هل می دهم پایین … نگران کثیف بودن دستانمم با این حال کمتر می شویمشان … نگران مادرم وقتی خانه نیست و پدرم وقتی به خانه برمی گردد … من، نگرانم که درس می خوانم ؛ نگران نگاههای سرزنش بار استاد و نگاههای سرزنش بار خودم … حتی بعد از نگاههای غیر سرزنش بار من و استاد هم نگرانم … نگران کف کردن نوشابه … نگران دل دردهای مداومم … نگاه های ساکت بردیا … نگران آخر هفته های بی مسافرت … نگران از انتخاب شدن، نگران از انتخاب نشدن … نگران نگرانی های خواهرم، نگران درس خواندن بیش از حدش … قبل ترها نگران بودم از نگاه آدم ها به دختری سرتراشیده … نگران  LightWave 3d, Fishbone Diagram … نگران بتونه های ساختمانی که ترک میخورند و فوری هایشان که خشک نمی شوند … دونات های نخوردهء خوشه چین که تقصیر من بوده … نگران درختهایی که کسی بغلشان نمی کند … گلهایی که از سر خودخواهی کاشته می شوند و گربه های ولگرد … نگران دیر به دیر بودن نوشته های وبلاگم … ننوشتن فکرهایم وقتی می آیند … نگران حوادث / تاریخ های از قبل قابل پیش بینی … نگران مردم بی خبر … من نگران هیکلم هستم و یک سال است ورزش نمی کنم … ویلن را کنار دیوار گذاشته ام که هرشب به خوابم می آید ولی من در فراموشی هایم هم نگرانم … من موی فر دوست دارم و نگران موهای صاف ناخواسته ام هستم … نگران حراست و مانتوی تنگم … نگاه پسران به صورتم … مورچه ای که زیر دستم روی کاغذ  … نگرانم که شستن ظرفها را دوست ندارم … نگران عاشق بودن و عاشق نبودنم … عشق های نصفه نیمه … پروپرانولول های نخورده … نگران مهمانی های دعوت نشده و ابروهای در آمده و جین پاره ام … برنامه  Lost دیدن چهارشنبه ها از این هفته … نگران اپیلاسیون های زود به زود … DVDهای پخش و پلا که بتونه هم نمی شوند … نگران کفش های تپل بنفشم که زیر نگاه های داف های زمان له می شوند … من نگران وول وولک بودم ؛ گفتم که نگران فراموشی هایم هستم … نگران فراموش شدن … از نگرانی دروغ می گویم و دروغ نگرانم می کند … از ریزش مو نگران می شوم و از نگرانی موهایم می ریزند … وقتی در پارکور آسیب دیدم نگران بودم و سرم از نگرانی شکست … «ستاره»ی خاموش که دیگر نمی بینمش … نگران تمام شدن «دَنِت»ِ شکلاتی ام … نگرانم از لبخند ها … و از اخم خودم … از دماغ نوک تیز دختر روبرویی … خوانده شدن دفتر خاطراتم … ننوشتن تقویمم … «نکند موهای لیلی رنگ شوند» … صادق هدایت  که چقدر سختی داد به خودش و عباس معروفی که نیست … نگران از امیدهای واهی آدم ها و نگاههای مشتاقشان دوخته بر هیکلم … تمام شدن دوستی های شروع نشده … تن دادن به هر کاری، برای تنها و متفاوت دیده نشدن … از نوشتن ِ دروغ ، نوشتن به دروغ و نوشتن برای دروغ نگرانم …

.

من نگر+ ان م

.

[520 کلمه]

10 نظر برای “روزا با همدیگه فرقی ندارن / بوی کهنگی میدن تمومشون

  1. موقع داشتن نگرانیها ، به خنده های مامان ، به دانگ گفتن های بابا ، به مررررسی گفتن ترلان ، به بستنی طالبی ، به کباب نوید ، به خندونه ، به دونات چیزکیک ، به کالسکهء حاضر و آماده ، به مانتوها و شالها و لباسهای رنگی ، به احترام و منزلت و اهمیتی که برای دوستات داری ، به اوجی و بوجی ، به نانانا نانانا ، به همه اون چیزهایی که داری فکر کن :*:

  2. بیشتر اینا نگرانی نیست. یه فکر بودنه. بیخیال نبودنه. نشونه زنده بودنه. نشونه آدم بودنه. همشون هم خیلی خوبه.

  3. امیدوارم زودتر برسی به ته ساندویچ و ببینی نه گوجه داره، نه خیارشور نه یه تیکه‌ی کوچیک هات داگ دندون خورده! چون اون موقع دیگه نگرانی معنی نداره

  4. نگرانی از وادار کردن ذهنت به پیش بینی اتفاقاتی که حدس میزنی ناخوش ایند از آب در بیان ناشی میشه. پیش بینی می کنی که آخر ساندویچت نون خالی بمونه.. پیش بینی می کنی هیکلت بعد دو ماه فلان شکلی بشه.. پیش بینی می کنی خواهرت همین جوری پیش بره زندگیش فلان شکلی میشه…عادت پیش بینی کردن در ذهنت رو بذار کنار. بذار هر چیزی خودش پیش بیاد. غرق شدن در لحظه های در جریان کمک شایانی می کنه.

بیان دیدگاه